توکآ 🌱


بشر عجیب

داشتم فک میکردم حالا بعد از یسال اون فوبیا شکسته شد و من موفق شدم!ولی باز داشتم به این فکر میکردم چقدر بشر پَسته ! هرچیو که داره قدر نمیدونه دقیقاً کلیک میکنه رو اون چیزی که نداره...

 


خاطرات لذت بخش 🌱

یسال از اون خاطرات تجربه تلخ میگذره و امروز آمدم یبار دیگه اینکار رو انجام بدم شاید اون ترس و فوبیا ازم دور بشه ! بماند چی هست:دی

دیروز یکی از امتحاناتم رو دادم دهنمون مطلقا سرویس شد ! من همیشه دو حالت آسونی برام وجود داره 😁 ! یکیش اینه خیلی بخونم و فوری برسم به جواب ^_^ ولی ی مدل دیگه اش هم اینه جوابی ندارم و میزنم گزینه موردنظرم رو :دی ! درجواب هرکی که بپرسهِ چطور بود میگم عالی😅! دیروزم عالی بود از لحاظ گزینه دوم بود درجه آسونیش :دی 

+دیروز توی هری ویری یکی از هم رشته ای ها هی میپرسید توکآ امتحانت چطور بود گفتم نمیدونم باید جواب بیاد تا بدونم چطور بود !گفت نگران نباش عزیز! منم با ی گل سرتهش کردم ...😅! آمده میگه توکآ چندسالته میگم برادر من چطور میگه مرسی که اینقدر بهم لطف داری میگی برادر ولی من تورو دوست خودم میدونم ! خلاصه به آنجا رسیدیم که واقعا پسر یسال و اندی کوچیک تر از منِ و من خوشحال که واقعا از این بین از یکی بزرگتر بودم😅! آمده میگه میشه باهم بریم ساحل زل بزنیم به دریا :دی ! من حرفی نداشتم بگم ولی از اینور هی داشتم میخندیدم چون حالا میفهمم من چقدر احمق بودم گاهی😁! جوانی ام ایامی بود بگذشت:دی 

+آخرشم قهر کرد پسرکمون ! 


روزای آروم !و دگر هیچ...

همیشه دلم آرامش دوران دبستانمرو میخواست ، آرامشی که خالی از آدم های مزاحم بود! خالی از دنیای مجازی و این حرفا بود ...

دلم میخواد برگردم به اون زمانها !خودم بودم کتابام و حرفای نگفته و سکوت .

میدونم شرایط این بیماری ملموس چیز جالبی نیست ولی دلم میخواد با این شرایط که توی وضعیت خوبی ام نیستم از لحاظ مالی ، نکه صفر باشم ولی برای رفت و آمد باید هزینه زیادی بدم ، ولی دانشگاه باز بشه خیلی اوضاع درسی خرابه میدونم که آدمای تنبلی از قبیل منم زیادن که چون دانشگاهی در کار نیست و دوتا کلاس انلاینه همه چی رها شده ...

+دلم برای خیلی از آدمایی که روزی براشون میمردم دیگه تنگ نمیشه ، من بی احساس شدم ولی اونا جواب احساس منو با بی احساسی دادن تا از من ی بی احساس ساخته شد ...

+اون آزمون سازمان رو بانمره لب مرزی قبول شدم و جای شکر داره واقعا !و امیدوارم که بتونم از پس عملی بیام بیرون.

+فردا اولین امتحانمه و هیچی ازش سردرنمیارم🥴 همینقدر ریلکس .


زندگی رو از سر میگیرم یبار دیگه ^_^

آخر هفته های دلگیر و سرد ! و هیچکی نباشه گرمت کنه خون رو توی رگهات به جریان بیاره ...

مهمم نیست باشه ! دروغ چرا مهمه ها ولی من حس میکنم کسی نمیتونه برام اینکار رو بکنه ...

این زوزه ی بادی که میشنوم یکم حس دلتنگی رو بهم القا میکنه خصوصاً وقتی تنهام ...

امتحاناتم شروع میشه شنبه ، ۲۲ بهمن هم تموم میشه 😬!

این ترم اصلا سرکلاسهام نرفتم و شل ول گرفتمش ! گاهی اوقات از این همه بی هوا بودنم عصبانی میشم ...

باید تا قبل از عید بتونم وزنم رو ثابت کنم و کمتر پاشم برم دکتر !

و ی کاری هم پیدا کنم و شروع کنم به کار کردن  آخه تا کی همینجوری خوش خیال باشم ! 

دارم از مستقل شدن خیلی فاصله میگیرم ، همین یهو بی گدار به آب زدنام زده همچیو داغون کرده ...

خیلی بی برنامه ریزی رفتم جلو یکم کم آوردم ! ولی باید پاشم خودم رو بسازم ،باز از اول ... همیشه خودم به خودم میگم برای شروع دیر نیست کافیه حرکت کنیم هر لحظه که حس میکنی داری استپ میکنی...

 


چه زود دیر شد

 


روایت این روزام

این حجم از بیخیالی من خیلی وقتا کارم رو سخت ترش کرد تا آسون تر! امتحان شنبه برای روز دوشنبه کارت ورود به جلسه صادر میکنه ! ولی منِ بیخیال فقط سه جلسه از سی جلسه رو دیدم ...

بافتنیم رو شروع کردم تقریبا تا ی جاهایی رسوندمش ، زبانم خوب پیش رفتم ! برای شروع کلاسی که اولشه جزوه اش رو خوندم جای امیدواری داشت .

امتحان فردا رو بخونم ، بافتنیم رو تا فردا تموم کنم ! یکمی از یسری کارام سبک میشه میدونم! بعدش یه آخیش گنده بعد از امتحان روز دوشنبه 🥴


یادی از دوازده سال پیش

یادم میاد شروع کلاس درس ۸ بود اصولا تا معلم میومد توی کلاس ! یساعتم جلوش کلی شعر میخوندیم بلکه خودمونو خوب جلوه بدیم ! محال بود اون زمانا دانش آموز باشی شر و شیطون نباشی😅، یادم میاد ملاک اون موقع هام این بود که وقتی بابام بیاد مدرسه بگن دخترت خیلی آرومه 😁! اون موقع ها مامانم اصولا برای خیلی چیزا بیرون نمیرفت ! 

من همیشه پرجنب و جوش بودم و پرانرژی ! و باید بگم زرتی با ی حرف چندرغاز گریم میگرفت و میرفتم توی لاک خودم تا نمیومدن ازم معذرت خواهی کنن من همچنان قهر بودم !

بیست سالمه قریب به دوازده سال از اون روزا میگذره ! این ساعت بیدار شدن بعد از چند هفته که اختلال توی خوابم ایجاد شده بود منو یاد اون زمانا انداخت...

من اگه قرار بود توی این سال برم اول دبستان ترجیح میدادم تا وقتی کرونا هست مدرسه نرم چون سوادی درکار نیست ! معلم هنجره اش داغون یا یسریاشونم بیخیال ! متقابلا دانش آموزام دو دسته ان یکی بیخیال ، یکی ام خودش رو به در و دیوار میزنه ولی هیچی نفهمیده :|

 

* من به چه چیزایی فک میکنما پاشم برم که کلی کار دارم ! امروز دیگه جدی جدی باید به همه اش برسم 🤗


از خیالات تا واقعیات✌

دیشب ی فیلم دیدم ، تصور ازدواج رو داشتم تو ذهنم نقش میبستم یک آن آمدم به خودم گفتم بست نیست این همه غلط کاری جمع کن بابا ! ازدواج ! اونم کی من 😬😆!

اگه شرایطش رو داشتم حداقل به تصورش یکم شاخ و برگ میدادم ، ولی حالا اصلا فکرشم درست و بجا نبود!

تمام دغدغه این روزام ، داشتن یه کارِ که بتونم اندک درآمدی داشته باشم .

تو حیطه رشته خودم کار هست ، ولی من جز استادم حاضر نیستم با هیچ مردی کار کنم ، میدونم که اشتباهه ! یکم تنبلی ام دارم ، یکی بیاد به من بگه چجوری پشتکارمو مدیریت کنم ! 

همه چیز توی هم ریخته زیاد سر خودم رو شلوغ کردم بقدری که فشار بیش از حد روی سرمه ، دوتا کلاسام که تموم شد سعی میکنم که این ترم واحد دانشگاه رو بیشتر بگیرم و کلاسای آزادم رو کمترش کنم تا برسم درس بخونم !

دلم میخواد از ترم چهار به بعد ی کار داشته باشم ، من این انرژی مثبت رو زیاد تقویت کردم که کار دلخواهم رو میتونم بدست بیارم ! ولی همش دنبال اون پشتکار و ادامه متداولم ، خدایا بازم من به یاری ات نیازمندم 😌🌱


زندگی یک سر و صد سودا دارد

امشب از پاریس کوچولو برگشتم ! خیلی خوب بود اونجا ولی دیدم موندن زیادی درست نیست ، چون اون همش توی زحمت بود هرچقدرم ما باهم راحت میبودیم باز دخترعموم دلش میخواست به دلخواه من گوش بده ...

.

.

.

میدونی تا با آدما هم سفره و همسفر نشی نمیشناسیشون ! بیشتر تر همسفر باید شد تا فهمید چطورن ، امشب فهمیدم یکسری آدمها واقعا از لحاظ ذهنی کمی تا قسمتی باهات همسو هستند خواه ناخواه ولی بیشترشون همسو نیستند و تو فقط و فقط مسئول کارای خودتی نه باقی آدما !


مهاجرت چند روزه به پاریس کوچولو

امروز جمع کردم امدم پیش دختر عمو جآن ، تا یکمی غیبت کنیم بلکه حال دلمون خوش بشه 😆!

خدایا منو ببخش از سر تقصیرات امشبمونم بگذر🙃!

ولی خوبه همچی :)) از اینکه اینجامم یکم حال و هوام عوض میشه راضی ام !راستی یادم رفت بگم امروز پرونده گواهینامم بسته شد 🤗و تموم شد ...

خدایا خودت میدونی همون همیشگی 😌

۱ ۲ ۳ . . . ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ . . . ۲۳ ۲۴ ۲۵
Designed By Erfan Powered by Bayan