يكشنبه ۲۱ دی ۹۹
دیشب ی فیلم دیدم ، تصور ازدواج رو داشتم تو ذهنم نقش میبستم یک آن آمدم به خودم گفتم بست نیست این همه غلط کاری جمع کن بابا ! ازدواج ! اونم کی من 😬😆!
اگه شرایطش رو داشتم حداقل به تصورش یکم شاخ و برگ میدادم ، ولی حالا اصلا فکرشم درست و بجا نبود!
تمام دغدغه این روزام ، داشتن یه کارِ که بتونم اندک درآمدی داشته باشم .
تو حیطه رشته خودم کار هست ، ولی من جز استادم حاضر نیستم با هیچ مردی کار کنم ، میدونم که اشتباهه ! یکم تنبلی ام دارم ، یکی بیاد به من بگه چجوری پشتکارمو مدیریت کنم !
همه چیز توی هم ریخته زیاد سر خودم رو شلوغ کردم بقدری که فشار بیش از حد روی سرمه ، دوتا کلاسام که تموم شد سعی میکنم که این ترم واحد دانشگاه رو بیشتر بگیرم و کلاسای آزادم رو کمترش کنم تا برسم درس بخونم !
دلم میخواد از ترم چهار به بعد ی کار داشته باشم ، من این انرژی مثبت رو زیاد تقویت کردم که کار دلخواهم رو میتونم بدست بیارم ! ولی همش دنبال اون پشتکار و ادامه متداولم ، خدایا بازم من به یاری ات نیازمندم 😌🌱