جمعه ۳ بهمن ۹۹
همیشه دلم آرامش دوران دبستانمرو میخواست ، آرامشی که خالی از آدم های مزاحم بود! خالی از دنیای مجازی و این حرفا بود ...
دلم میخواد برگردم به اون زمانها !خودم بودم کتابام و حرفای نگفته و سکوت .
میدونم شرایط این بیماری ملموس چیز جالبی نیست ولی دلم میخواد با این شرایط که توی وضعیت خوبی ام نیستم از لحاظ مالی ، نکه صفر باشم ولی برای رفت و آمد باید هزینه زیادی بدم ، ولی دانشگاه باز بشه خیلی اوضاع درسی خرابه میدونم که آدمای تنبلی از قبیل منم زیادن که چون دانشگاهی در کار نیست و دوتا کلاس انلاینه همه چی رها شده ...
+دلم برای خیلی از آدمایی که روزی براشون میمردم دیگه تنگ نمیشه ، من بی احساس شدم ولی اونا جواب احساس منو با بی احساسی دادن تا از من ی بی احساس ساخته شد ...
+اون آزمون سازمان رو بانمره لب مرزی قبول شدم و جای شکر داره واقعا !و امیدوارم که بتونم از پس عملی بیام بیرون.
+فردا اولین امتحانمه و هیچی ازش سردرنمیارم🥴 همینقدر ریلکس .