يكشنبه ۲۶ مرداد ۹۹
دیشب در تکاپو بودم به کی پیام بدم و حرف بزنم تا شاید کمی از دردام کم بشه دیدم واقعا هیچکی رو ندارم ! یعنی دارم یکیو که سنگ صبورمه خیلی وقته مجازیه و هیچ وقت نشد واقعی بشه ! دردناک بود که نشد واقعی بشه !میم خودش پیام داد میدونست این روزا حال مساعدی رو نداشتم باهم حرف زدیم و من همچنان غر زدم غر زدم ! و بهش گفتم دیگه قید همه این روزایی که از دست دادم رو زدم دیگه دنبال برگشتشـــــون نیستم ! و واقعا هم همین شد ...
گفتنی زیاد بود ولی دیگه مرور بعضی چیزا فقط درداتو زیاد میکنه چیزیو کم نمیکنه ...
دیگه نمیخوام درگیر آدما باشم میخوام درگیر زندگیم باشم درگیر خودم باشم نه درگیر آدمـا ! درگیر کار و زندگی درگیر درس و تلاش ! مگه اون ادمایی که من براشون تلاش کردم برای من تلاش کردن ؟نکردن پس منم در قبال کسی مسئول نیستم !
از اینجای زندگی هر اتفاقی پیش اید خوش اید ...
امیدوارم تک به تک آدمایی که اشک منو دراوردن لبخند به لبشون بشینه ! من حتی اون آدمی رو که بدتر گناه دنیا رو در حقمون کرد هم بخشیدم و درحال فراموشی کاراشم و دیگه دوست ندارم باهاشون رو در رو بشم !
دوست های حقیقی بسیاری داشتم که فقط الان تعداد اندکیشــون برام موندن !اونام الهی همیشه سلامت باشند و هیچ وقت ناراحت و غمگین نباشند !
بخشیدنی ها رو بخشیدم ! حتی نابخشودنی ها رو هم بخشیدم ...