توکآ 🌱


اندر احوالات اینروزهای من

این روزا خیلی درگیرم ولی تمام دلخوشیم به همین درگیری هاست...

مثلا شروع دوره ، مثلا خوندن درسای دانشگاه با اینکه هی تغییر تاریخ میدن ، مثلا گرفتن یه بیماری مسخره !(کرونا نیست😁)

همش میگم خدایا اگه این کرونا نبودا احتمالا دنیا جای قشنگ تری میبود حداقل واسه ما جنوبیا که افتابش سوزان و گرمامـــونم که نگم ، ماسک دیگه قوز بالا قوزه! ولی باید زد ...


هوف به این دندون درد

ی زمانی هرچه پست اینستا و استوری واتساپ باز میکردی نوشته بود سرماخوردگی خر است 😁 کوشین شماها که از اون استوریا بذارید :))

وای نگمتون دندون درد خر بی دست و پاست 😪 حالا شما متصور شید که که چقدر درد دارم که خر دست و پا هم نداره 😭!


مستِ مستَ م😁

مثلا روزای اول شهریور رو سحرخیز ترین باشی :)) و صبحونه گرمت باشه قهوه و بیسکویت ترد ! 😁

وی به دیونگی و شیدایی محض معروف است 😆

پ ن : خودم که حس میکنم اگه قهوه ساز توی خونه روزی به صدا دربیاد فقط اسم منو جار میزنه 😁


نیکی کن و در دجله انداز

یک وقت هایى باید خودت را به بیخیالى بزن

بیخیال تمام آدم هایى که دوستت ندارند

بیخیال تمام کارهایى که مى خواستى بشود ولى نشد

بیخیال تمام رکب هایى که خوردى

بیخیال هر کس که امروز وارد زندگیت شد و فردا رفت

بیخیال تلاش هاى بى نتیجه ات

دوست داشتن هاى بى ثمرات

وقتى کسى دوستت ندارد اصرار نکن

وقتى کسى برایت وقت ندارد خودت را به زور در برنامه هایش جا نده

وقتى کسى نمى خواهد تو را ببیند پا پیچش نشو

زندگى همین است...

شاید تو براى همه وقت بگذارى ولى قرار نیست همه دوستت داشته باشند و برایت وقت داشته باشند

شاید بهانه هایشان براى فرار تو را قانع نکند

ولى به قول بکت:

" گاهى فقط باید لبخند بزنى و رد شوى بگذار فکر کنند نفهمیدى."

🌸🍃

 

اینها رو تماماً برای توکا گوش زد کرده بودن !


خدا به حال تو اگاه است

خدایا اگه من اعتماد کردم صرفا به تو واگذار کردم ...🌸🍃


کنکور پل مسخره زندگی

با این اختلاف که ما تیر پارسال کنکور دادیم و امسال برای بچه ها اواخر مرداد برگزار شد ...

من شاید کنکور خوبی توی رشته خودم ندادم ولی توی رشته زبان موفق واقع شدم ، و شاید میتونست خوب واقع بشه ولی نشد چون ی آدم تمام روز کنکور من رو به جهنم تبدیل کرد ...

بره که برنگرده اون روز من اه که چقد بد بود! همینقدر بد که  اصلا دوسش نداشتم و نخواهم داشت ...


زندگی همچنان ادامه دارد ...

با مامان رفتیم دندون پزشکی ! امروز یکم به مراتب روز سخت تری بود ! نیم از فصل یکی از کتابهای امتحان این ترم رو خوندم!

خلاصه آمدم بنویسم زندگی همچنـان ادامه داره ...

 


من به دستان تو پل بستم !

از تو میخواهم ، خودت را ...

با تو بوی نرگس می آید ، با تو بوی شیراز می آید ...

من برای شهر دلتنگی باران خواستم ...

من همانَ م ...

🌸🍃


تدبیر خون بهاران

دیدن کسایی که در حقت بد کردن و دیگه میدونی چجوری باید نباشن خیلی خیلی راحته...

دیگه غصه اش رو نمیخوری دیگه دردش رو نمیکشی...

 


۲۷ مرداد ! ۹۹

از فرط خستگی پیاده روی شبانه اصلا نمیتونستم پاشم و برنامه ۲۷ ام مردادم رو بنویسم ! صبح که برا نماز بیدار شدم نمیدونم چطوری باز برگشتم به رخت خواب  و تا طرفای ۹خوابیدم :)) امروز به مامان قول داده بودم ناهار رو درست کنم !برای شروع کار دال عدس درست کردم ...

و حالا میرم برنامه ۲۷مرداد برای ادامه روزم رو بنویسم !

 

Designed By Erfan Powered by Bayan