سه شنبه ۲۱ مرداد ۹۹
خیلی سخته حرفایی که مثلا مال اینجا نوشتن بود بری و برای کسی مثل همکلاسیت که اصلا حسی بهش نداری بگی (عملا نه عاشقشم و نه حتی دوستداشتنی هست بینمون ولی شنونده خیلی حرفای منه و بعدتر میترسم نکنه ی روزی عاشقم بشه و من بی احساس همونجوری که با احساس خودم بازی شد با احساس یکی دیگه بازی کنم )!اینقدر حرفاش امیدوار کننده است و برای خودم متاسفم که هیچوقت درک نمیکنم چرا این چرندیاتو تو کت این بدبخت میکنم که بعدا قرار باز تو دانشگاه ببینمش و حتی شاید پروژه ای بخوایم توی ی گروه داشته باشیم و نشه و من بخاطر این چرندیاتم نتونم ایشونو هیچوقت ببینم ! و بعدتر روم نشه حتی باهاش سلام کنم ...
هر بارهم میگه تو برای من خیلی قابل احترامی راستم میگه با معرفت ترینه !حداقل برای من اینجوری بوده ...