دوشنبه ۱۳ مرداد ۹۹
يكشنبه ۱۲ مرداد ۹۹
*بعد از دوهفته یعنی دلش تنگ نشده که بهم پیام بده یعنی ؟ البته شاید داده چون من دیروز از بلاکی خارجش کردم بعدشم من همه جا بلاکش کردم چجوری انتظار دارم پیام بده خب ؟
*وای خدای من چه کار مزخرفی کردم من امروز ! یکی نیست دوتا بزنه تو گوش من منو عاقلم کنه ؟ :))
وقتی خراب کاری میکنم یعنی دلم میخواد خودمو کتک بزنم !شدیداً از خودم بدم میاد اون لحظه ...
*یه سری از آدما رو رها میکنم دیگه بذار خودشون تصمیم بگیرن کنار من بمونن یا نه اونی که تصمیم میگیره من نیستم اونا وقتی اونا نخوان طبیعتا منم نمیخوام دیگه...
*دیـه حوصله چت کردنم ندارم ! بنده خدا اون حرف میزنه ولی من طفره میرم چون واقعا حرفم نمیاد خیلی وقته تموم شدم بخدا تموم شدم !
يكشنبه ۱۲ مرداد ۹۹
من الان سر کلاس ایین زندگی هستم :) استاد میگه چهارشنبه سوری یکی از خورافه هاست ولی از زمان پدران ما بجا مونده...
هیچوقت پیام آخوندا به کت من نمیره ! چراشو خدا میدونه ...
*وای چقدر سبک بال شدم ! :)) دوره رفت برا دو شهریور ...
*من قشنگ میتونم همچی بخونم ، درسای دانشگاه!تحقیقاتـم ! ارائه کنفرانس...
*دوتا کلاسای مجازی ! وای خدا ماچ :))
يكشنبه ۱۲ مرداد ۹۹
کی میتونه منو درک کنه با این حجم از کلاسهایی که این ماه دارم !
دوره قرار بود آخر این ماه باشه ولی امروز خبر از غیب رسید که متاسفانه از فردا شروع میشه !
دوتا کلاس انلاین 😞! دانشگاه و استادای مزخرفش ی طرف من با این حجم از کارای مزخرف چه کنم آخه 😥!
يكشنبه ۱۲ مرداد ۹۹
عجیبه آدم گاهی از خودش راضیه ...
گاهی با ی کلمه تمام دنیا رو سرت خراب میشه ! یا هم یادآوری ی مکان یاهم چند مکان ...
من خیابون فرودگاه شهرمونو اصلا دوست ندارم دیگه اصلا و اونجا پر از خاطرات دردناکه برام !حتی بلوار امام رضاشم دوست ندارم ! فلان کافه با اون بوی خواستنیش هم ! حتی حتی موندن کنار ساحل دقیقا کنار اون سکوی فلزی رو دوست ندارم ...
یا رستوران خانه معلم رو دیگه دوست ندارم ! هتل مرمر مشهدو دوست ندارم !یاقوت شرقش رو هم ...
شاید باید اینو بگم خیابون فرودگاه خواستنی ترین خیابون دنیا بود برای من روزی ولی حالا نه دیگه اینو کی میدونه جز خدا ! اه چقدر دلم سوز داره ...
گاهی برای عاقل شدن نیازه که چوب های زیادی بخوری ، نیازه که متنفر بشی از خیلی جاها خیلی مکانهـا !
شنبه ۱۱ مرداد ۹۹
پیام داده میگه کلی گروه های دانشگاه و رشته مربوطه رو گشتم تا تونستم شماره ات رو پیدا کنم ! من برم افق محو بشم رسما :)) اینقدر مهمم،تازه ایشون نتونستن که به خودم بگه شماره ات رو بده :)) چون میدونست نمیدادم !
خدا پیامام داره برعکس میرسه انگاری! من چنین چیزی نمیخواستم که !
شنبه ۱۱ مرداد ۹۹
وقتی با ی استرس عجیبی پا میشی !به این فکر میکنی که امروز شنبه اس که این هفته پر از شلوغیه برات از نوشتن تحقیق ها گرفته تا رفتن کلاس رانندگی و بعدش امتحان ! و مهم تر از همه اینا سه شنبه مهم زندگیم ی ۱۴ مرداد عجیب !هیچوقت نتونستم بگم ۱۶تیرم خوب بود یا بد حالا ۱۴مردادم از اون تاریخاست که نمیشه گفت خوبه یا بد !فقط میتونم بگم از اون تاریخایی میتونه باشه که من هیچوقت فراموشش نخواهم کرد ، مطمئن بودم ی روزی گره از کارم برداشته میشه ولی فکر نمیکردم ۹سال بعدش ...
خدایا دیدی این نه سال چقدر فرسوده شدم دیدی خودت اگه دیدی باید بهت بگم دیگه نکن با من این کار بماند توی این نه سال غم های بزرگ دیگه ای هم دادی بهمون از جمله یهویی رفتن بابا ...
خدایا ...
جمعه ۱۰ مرداد ۹۹
دیدین یکی توی گرمای تابستون مثل موش اب کشیده شده و همچنان دست از پتوش نمیکشه باید با کمال میل بگم اون منم!
🌸🍃
آخه من چرا باید اینقدر سختی بکشم اونم یکجا آخه ؟ وقتی میبینم تابستونَ م گذشت نه درسی خوندم و ن دانشی به دانشم اضافه شد خیلی ناراحت میشم خدایش ...
خدایا زودتر مهندس رو موفق کن ! :دی
چون میدونم در پس موفقیت او منم موفق میشم !
جمعه ۱۰ مرداد ۹۹
بعضی وقتا دقیقـاً یادم میره که نباید با کسی بیش از حد صمیمی بشم !کلی حرفامو که زدم بعد یادم میاد ای دل غافل اصلا فلانی کیه که تو داری اسمون و ریسمون میبافی آخه !
مثلا اگه دانشجو نبودم صد در صد واتساپ این قبیل برنامه هامو پاک میکردم ! دقیقا اون لحظه که تصمیم میگیری آدم بشی و این برنامه های مزخرف رو پاک کنی خبر از راه میرسد خبری مهم ! های های اینم از شانس مایه 😩!
کسی به خودش نگیره اگه این حرفا رو میزنم چون من بشدت بد از این برنامه ها استفاده میکنم بشدت ...
پنجشنبه ۹ مرداد ۹۹
کاش خدا بیاد بگه بیا دیونم کردی بیا اینم همونی که میخواستی ؟
دیگه خیلی وقته از خدا چیزی نخواستم یعنی اگه خواستمم در حد رفع و رجوع بوده ! مادی نخواستم ...
