توکآ 🌱


هرچـه در کفَ م بود از کفَ م رفت ...

خدایا این یعنی چه یهو افت روانی پیدا میکنم و میرسه به صفر مطلق !واقعا اگه اینجا نبود میپوکیدم ! امروز مدام هتلی رو که مشهد برای بهمن رزرو کرده بودیم نگاه میکردم !دلم هربار ریخت هربار دلتنگ تر شدم هربار به این بی ایمان بودنم بیشتر دلم سوخت !هربار همچی از یادم رفت ...

همش میگم میشه دیگه رفت مشهد اصلا ! و هی بغض میکنم ... بدجور تو گل گیر کردم نه پولی در بساط دارم نه چیزی ...فقط تو فکر اینم بتونم این دانشگاه و این رشته ای که هیچی ازش سرم نمیشه رو زودتر تموم کنم ... !

من واقعا برا یکسری چیزها ساخته نشدم ! خودم هم اینو میدونم ...

یه زمانی چقدر هدف داشتم ولی بقول مگ همه اش از کفَ م رفت ...


گذشتـه...

همیشه همینقدر آدم وقتی به گذشتهـآ سری میزنه دلش میگیره قلبش مچاله میشه ! الان دقیقــا همون مدلَ م !  


عالـم بچگی!

وی خدا منو وردار :دی ! چقد بچگیــآم نفهم طورانه عمل میکردم ! مثلا به دبیر علوم راهنمایی اسرار داشتم ایمیلش رو بده تا بهش ایمیل بزنم😆! خدایش نفهم نبودم اصلا کلا کارام بعد از چند سال از نظر خودمم رد میشه ها ! :دی 

+اولین ایمیلَ م دیشب به استاد نظری بود :)) استاد خوبَ م ! 

مثلا اینکه تو بچگی از همچیم به همه میگفتم ، از همه چیـــا !هوووف که چقد دهن لق بودم :دی ! میخوام که دیگه هیچی به هیچ کس نگَ م اگه دوباره گند نزنَ م ! البته اینجا مینویسم ! :)


احوال امـــروز خانم خونهِ بودن :*)

وی خدا کلی نوشتم پاک شد ، لعنت به این پسر* که اصلا هیچوقت خیرش بهم نرسید 😒!

باید بگم خانـم شدم به تمام معنــآ :)) به کارای خونه ام رسیدم کارای خودمم کردم !بماند که اگه این همه ریلکس طورانه جلو نمیرفتم اینجوری ام نمیشد شاید میتونستم بهتر عمل کنم ! این بین کلی ولگــردی توی اینستا کردم و صفحه ها رو بالا و پایین کردم ! بعدشَ م یه قری به کمر دادم ورزش کردم ! بعدتر شروع کردم کتاب خوندن !رسید آخرش بستمش لباسارو انداختم رو بند !امدم پوشیدم رفتم ، برم بازار توی راه یه دوست م رو دیدم با پسرش! هنوز منو یادش بود میگفت خاله توکــا سوار شو حتی درم برام باز کرد دوستم اشک شوق میریخت میگفت ببین این چه خاطراتی رو با تو داشته که داره لذت میبره از دیدنت ! :)) ! خلاصه برگشتم دوش گرفتم موهامو سشوار کردم و وضو گرفتم نماز اول وقت خوندم و یکی از نماز قضاهامو جا اوردم ! و...

بعدا ادامه اش رو مینویسم فعلا خیلی خوابم میاد ! 😴

+قرار شد نماز قضاهام رو بجـا بیارم ! 

+خودتوان یکم درس بخونَ م !

 

 


حرفه ای شدم یک روزه :دی

بیش از ده بار کتابِ رو باز کردم و پاشدم این وسط یه کاری کردم :دی 

به هیچ کدوم کارای خودم نرسیدم جز یه موردش ! :دی 

مهم اینِ که دارم خونه داری یاد میگیرم ! :دی

مثلا من الان حرفه ای شدمـــآ :)) ! برم کتابم رو تموم کنم !


قرص باش! اون دهن مبارک بسته باشه !

شیک بام بام !جاذبه :) ali nia! گوشش بدید تا کامروا شوید ☺! 

میخوام برم تو ترک بلکـم عاقل شدم !بلکم خوب شدم !بلکم بقول فلانی دختر خوبی شدم !بلکم مامانَ م یکم افتخار کرد به بودنَ م !

یه چیزی بگمتون :/ هیچوقت جو گیر نشید وردارید با کسی که کات کردید درمورد آدمی که الان پا گذاشته تو زندگیتون حرف بزنید ! آقا شاید اونم موندگار نبود خب ! نکن خواهر من ، نکن برادر من ! نکن اینکار اصلا هرچی جذاب بودم برا خودت نگهدار ! اینقدر که هی میرم روز به روز جلوتر میبینم اقا اصلا هیچی اونجوری که من فکر میکنم نیست ! مثلا فلانی خوبه ، مثلا فلان خانم مورد اعتمادِ ، مثلا فلان کار بدرد میخوره یا خیلی چیزای دیگه !

اصلا بذار برا خودت باشه هدفات نه ابراز کن نه گول ظاهر هرچیزی رو بخور ! مثلا هرچیزی دیدم تا الان همش گول خوردم ! یعنی بیشتر از ۸۰درصد مواقع ! حالا تو فکر اینم یکم یاد بگیرم گول نخورم و زرنگ باشَ م !


یک عدد توکای همه چیز بلد:دی

مامانِ من یسری چیزاش خاصِ خودش !مثلا میدونه میخواد خونه عمو بمونه ها ولی منو نگه میداره ِ من غذا بپزم ! :دی 

الانَ م غذامو پختـم  نشستم ، یکم استراحت کنم بعدش هم برم کتاب بخونم ! بعدشم یکم فیلم ببینم :)) !زبان هم دارمــا یادم نبود ! 

استاد نظری زرت زرت ایمیل میزنهِ خانم فلانی پروژه تحویل بدهِ ! اخه با چه زبونی بگم هنوز هیچی حالیم نیست چطوری پروژه بدم اخه !


داره یادم میره ...

پا میشم تلو تلو کنان ساعت میبینم تازهِ هفتِ ! خیلی خوابَ م میومد ولی پاشدم یکم کارامـو ببرم جلو! من نمیدونم مامان با چه حسابی گفت ناهار امروز با تو 😞! حسش نیت واقعا کاری انجام بدم ! میخواستَ م برای پدر محبوبمون کیک بپزَ م ! ولی فکر نکنم بشه !

از بس دست به کاری نزدم ، داره همه چیز به طرز عجیبی یادم میره !آخه چرااا؟اگه مامان بود میگفت چراشو از خودت بپرس :دی


خوشمزه هامـو بخشیدم :/

دیده کسی مثلا به یه چیزی فکر میکنه و هی با خودش میگه اگه از دستش بدم دیگه پول اینم ندارم بخرم ! هی با خودت میگی چقدر سخته مگه نه !دقیقــاً امروز بخاطر چیزی که بخاطرش ابهام از دست دادن داشتم بخشیدم صرفاً که یادم بره اصلا این چیزا از دست دادنـی نیست ! 

* اون چیز میتونه هرچیزی باشه ! از خوردنی گرفته تــا مثلا یه شخص ! 


خورشید میاد بره دل من قهرش میگیره :))

الان دقیقا تو لحظه هایی هستَم که حرف زیاد ولی میل سخن با کسی نیست !اینو کسی تا حالا درکش کرده :دی ! میدونم ، میدونم که درک نکردید ! ان شاءالله نمیکنید هم ایضا! 

اینکه دارم عادت میکنم یه سری چیزا ولی همین که خورشید خانم میاد که بره من همچنان گیج و مبحوتَ م ! خسته تر از اون چیزی هستم که فکرش رو میکنید !*

کتابَ م تموم نشده نمیدونم چرا ! بخاطر بی حالی خودم یا تنبلی خودم ! امید دارم اون صفحات رو به پایان برسونم ! و فردا کتاب نیمه شده خودم رو بخونم ! و همچنان تلاش برای خوندن کتابهای متعدد ! اقدام برای ترم تابستانه ولا غیر...

Designed By Erfan Powered by Bayan