جمعه ۲۷ تیر ۹۹
خدایا این یعنی چه یهو افت روانی پیدا میکنم و میرسه به صفر مطلق !واقعا اگه اینجا نبود میپوکیدم ! امروز مدام هتلی رو که مشهد برای بهمن رزرو کرده بودیم نگاه میکردم !دلم هربار ریخت هربار دلتنگ تر شدم هربار به این بی ایمان بودنم بیشتر دلم سوخت !هربار همچی از یادم رفت ...
همش میگم میشه دیگه رفت مشهد اصلا ! و هی بغض میکنم ... بدجور تو گل گیر کردم نه پولی در بساط دارم نه چیزی ...فقط تو فکر اینم بتونم این دانشگاه و این رشته ای که هیچی ازش سرم نمیشه رو زودتر تموم کنم ... !
من واقعا برا یکسری چیزها ساخته نشدم ! خودم هم اینو میدونم ...
یه زمانی چقدر هدف داشتم ولی بقول مگ همه اش از کفَ م رفت ...