شنبه ۲ اسفند ۹۹
خیلی خستمه بدلیل بی خوابی های دیشب !
خیلی با پسر حرف زدم که متقاعدش کنم من نمیتونم دوست خوبی باشم و اونم پاش توی ی کفش هیچ کس به اندازه تو نمیتونه منو درک کنه و کمک به پیشرفتم کنه ! بهش میگم تو نیازی ب هیچ آدمی نداری برای پیشرفتت میگه چرا وجودت نیازه ! کلی مسائل پیش اومد و به اونجایی رسید حرفاش که میدونستم به چی فکر میکنه ...
واقعا انسانِ در برابر باقی هم سن و سالای خودش ولی واقعا من کلا یسری چیزا رو درک نمیکنم 🥴 !
به پسرکمون گفتم بخدا بیشتر از این حرف زدن با من تو رو وابسته ات میکنه و هیچی در پی نداره و بیا و دیگه به فکر من نباش ! هروقت احساس نیاز کردی و یا کار دانشگاهی داشتی درخدمتتم ! گفت مرسی ولی اینو میدونم که هیچ پسری لیاقت تورو نداره 🙄!
واقعا یسری چیزا رو سبک و سنگین کردم و دیدم واقعا اسیب میبینه در برابر من که دخترم ! و من هم همینطور ...
اه ی چیزی هواپیما پنچر شد تایرش،ما ایران موندیم😁!
برم بخوابم که وحشتناک حالم بده، از بابت بیخوابی های دیشب و صبح😬🤦♀️