دوشنبه ۲۷ بهمن ۹۹
از اون مدت های مدید همیشه ی دستایی بود که بهم کمک میکرد ولی حالا نیست شایدم کوتاه شدهِ ، من موندم و یه دست خالی ! و پر از اتفاقا روزمرگی و خیلی از آدمایی که ی روزی باعث دلگرمیم بودن ولی حالا نیست و من باید بدون اونام این زندگی رو بکشم بالا ! مهم نیست میگذره همه این روزا میدونم مثل خیلی از روزایی که سخت بود ولی گذشت و من بزرگ و بزرگ و بزرگتر شدم به هیچکس و هیچ چیزی ام برنخورد ...
زندگی سخت هست از هرجور بهش نگاه کنی ! من نمیگم مردها تمام و کمال اند یا خانم ها ضعیف اند اصلا ! حقوق برابری خیلی مهمه ولی واقعا یسری از کارها اصولا مردونه اس ولی یادگرفتنش برای خانم ها هم بد نیست و همینطور آقایون !من خیلی جاها مردونه رفتم جلو ولی احساس خانم بودنم زیر سوال رفت !
دور یسری آدما رو خط زدم چون خیلی ضعیف بودن و داشتم شبیهشون میشدم و دور یسری آدما قوی به ظاهر شکست خورده ام خط کشیدم ! من نه شبیه دسته اولم نه شبیه دسته دوم ! من خودمم یه جاهایی ضربه هایی که خوردم بسیار سنگین بود و یه جاهایی ام دردناک ولی بلند شدم زمان گذشت تا روح من ترمیم شد دیگه نمیخوام بعضی از آدما رو ببینم چون میدونم دیگه باهاشون بودن برای پیشرفت من کاری نمیکنه ! و منم نمیتونم برای اونا خوب باشم چون غیر مستقیم چنین چیزی رو شنیدم ...