چهارشنبه ۸ مرداد ۹۹
زنگ زده میگه توکی میگم بله ، میگه خانم میم میگه پسرش میخواد ماشین رو ببره تو میای با پسرش بریم ! واقعا وقتی اعصاب و معصابم تعطیلِ حوصله معذب شدن ندارم !قبول کردن همانا و رفتن و موزیکای مستهجن گوش دادن هم همانا! فک کنم خودشم زیاد حالش اوکی نبود ...
آخه قبول ترها فک میکردم خودم دیونَ م میدونید چرا چون راه میرفتم و با خودم حرف میزدم (😁😎) ی مدت بعدش دیدم داداشَمم این حرکات و حرف زدنه رو داره ، بعد با خودم فک کردم گفتم شاید خانواده ما دیونه شدن (😰) تا دیروز پسر خانم میم هم پشت فرمون با خودش پچ پچ میکرد و بعدش دستاشو تکون میداد (😆) ! احیاناً تو شهر ما همه دیونه شدن 😁!
*خانم میم راننده ماست!
#نکته_مهم : من علت حرف زدن با خود رو از ی روانشناس پرسیدم میگفت بخاطر فشار زیاد این باعث میشه استرستون کم بشه ...
حالا بماند من بخاطر استرسام پاهام کلا بلرزونه ، با موهامم مرگبار بازی میکنم !کلا درحال کچل شدنَ م و سفیدی موهام در حد یه خانم چهل و خورده ای ساله شده !از پیچ موهامم نگم یه چیزی شبیه جاده سی سخت شایدم یه چیزی بدتر😪😫!