دوشنبه ۶ مرداد ۹۹
چقدر من بدم واقعا ...
چقدر دلم برای دوران بچگیم تنگ شده ، چقدر دلم برای چادر گل گلیم تنگ شده ، چقدر دلم برای پاک بودنَ م و معصومیتَ م تنگ شده ...
چقدر دلم میخواست مثل بچگی دنیای بی شیله و پیله ای داشتم !همیشه قرص بودم تو بچگی از گفتن حرفام بعد از رفتن اون شخص پشیمون نمیشدم ولی حالا چرا هزار بار میشکنم هزار بار دلم میخواست خواهر داشتم ، هزار بار غصه ام گرفت ...
خدایا میدونم ۱۴مرداد همه چیز یه جور دیگه میشه قاعدتاً حتی رفتارای نپخته من ، حتی جوش اوردنای الکی ولی ولی فک نکنم بتونم دیگه مثل ۱۲سالگیم باشم به گمونم یه دختر جدید با یک سری اخلاق جدید باشم خیلی خیلی جدید !
دیگه خیلی جاها خیلی کارها رو از روی اجبار انجام نمیدم ، حداقلش یاد میگیرم انتخاب کنم ، زندگی کنم ! مطمئنَ م همه چیز خواست خدا بود ...